جمعه یازدهم فروردین با عموهاو اقابزرگ و عزیز رفته بودیم چیتگر به تو هم خیلی خوش گذشته بود که از ما می خواستی بازم بیایم چیتگر برای دختر عموت ایسان گل چیدی و داری بهش تقدیم می کنی روی تاب دراز کشیدی از اینکه چوبت رو اتیش زدی خوشحالی عمو باقر هم سرگرم درست کردن اتیش برای جوجه هاست تو هم از فرصت استفاده کردی ...
مامانی برای هفت سینش تخم مرغ می خواست بخره. تو از من خواستی که رنگ نکرده بخرم تو برام رنگش کنی. این تخم مرغها رو تو برای من با گواشهایی که داشتی رنگ کردی ...
روزگارت بر مراد روزهایت شاد شاد اسمانت بی غبار سهم چشمانت بهار قلبت از هر غصه دور بزم عشقت پر سرور بخت و تقدیرت قشنگ عمر شیرینت بلند سرنوشتت تابناک جسم و روحت پاک ...
گل پسرم روز اول سال بعد از سال تحویل تو از ما خواستی که بذاریم تو کمی پلی استیشن بازی کنی. پلی استیش رو پسر عموت محمدرضا که دیگه برای خودش اقایی شده و باهاش بازی نمی کنه . به تو عیدی داده بعد از اینکه بازی کردی حالا گل پسرم حاضر شدی بریم برای عیدعیدنی الههههههههههههی قربون قدو بالات بشه مامان ...
روز سیزده بدر رو هم رفتیم چیتگر تو اینجا داشتی غر می زدی که چرا دوربین رو به تو نمی دم که عکس بگیری حالا پسر عکاسم از مامانش بین شکوفه های گیلاس عکس گرفته توی پارک فرفره می فروختند تو هم گفتی که منم فرفره می خوام و در حال فرفره بازی هستی مامان و بابا خیلی دوستت دارند ایسان دختر عمو مهدی ...